مجله اتاقک




   مجله اتاقک


   مجله الکترونیکی اتاقک
موضوعات مطالب
نويسندگان سایت
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها: 17


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




g.o.o.g.l.e..p.a.r.a.z.i.t

آگاهی ها

power By: otaghack-site.tk

درباره ما

ایمیل مجله : otaghack@gmail.com otaghack@yahoo.com
لينك

کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله

تبادل لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجله الکترونیکی اتاقک و آدرس otaghack-site.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
لینکها
» نقد ترانه‌ی کیفر

 



 

کیفر صدای پای مرگ است در دهلیز تاریک بودن

 

مرگ آن لاله‌ی سرخ کفن خنده به روی لب بود

 

گرد آن آینه‌ها شبه فاجعه‌ای در شب بود

 

مردن شاپرکا، کشتن قاصدکا،

 

خبر از شومی کاری می‌داد

 

نفسش ناله‌ی غم سر می‌داد

 

در سطر آغازین این ترانه خبر از مرگ لاله‌ی سرخی است که با مرگ آن، شادی و خنده برای همیشه بر

 

روی لب‌های شاعر به خاک سپرده می‌شود و در ادامه گردی روی آئینه‌ها را پوشانده، چون شَبحی

 

است تداعی کننده‌ی یک فاجعه. در این شبِ سرتاسر وحشت و اضطراب که سنگفرش خانه را

 

با جسد بی‌جان و خونین شاپرکا و قاصدکا آذین کرده‌اند، تنها ملودی حُزن انگیز یک زندگی از

 

دست رفته به گوش می‌رسد.

 

آشیان رو به خرابی می‌رفت

 

تن پوسیده گواهی می‌داد

 

خانه‌ای که با مرگ لاله‌ی سرخ رو به ویرانی می‌رود و تن رو به فساد او در آشیان ویرانش وقوع

 

فاجعه‌ای را فریاد می‌کند.

 

او به این حرف نمی‌اندیشید

 

که کفن باید بُرد، و نفس باید داد

 

و به جای همه‌ی  دیدن‌ها، همه‌ی بودن‌ها

 

لحظه‌ها مانده به یاد

 

لاله‌ی سرخ از این جا به بعد به «او» تبدیل می‌شود. انسانی ایستاده بر قامت شهادت که تنها به آرمانش

 

می‌اندیشد، شاید او مبارزی است جان بر کف که بر ستم قد راست کرده و در این راه هستی‌اش را می‌بازد.

 

افسوس که پس از مرگ او جز یادی و خاطره‌ای در ذهن زمان چیزی نخواهد ماند و تنها نوازش گر پیکر

 

بی‌جانش کفن است. آری کفنی از جنس شومی و نفرت . . .

 

شکل اندیشه‌ی مردن در او

 

همه‌ی هستی او رفته به باد

 

مردن شاپرکا، کشتن قاصدکا

 

این جا پایان کاراوست؛ چرا که تجسمی از نابودی در ذهنش شکل گرفته و دیگر هیچ چیز او را به این دنیا

 

وصل نخواهد کرد. در شبی وحشتناک و پر تشویش پیکر او بر روی جسد آرزوها و آرمان‌هایش

 

سقوط می‌کند و در بهت شوم آئینه‌ها گُم می‌شود.

 

او سرآسیمه به دنبال تلافی می رفت

 

به دلش زخم قدم‌های تجاوز مانده

 

او نداند که پیِ مردن خود،

 

می‌کشد هر چه اصلت باقی‌ست

 

مردن شاپرکا، کشتن قاصدکا

 

او آشفته و هراسان به دنبال انتقام است. انتقام از بی عدالتی که در حقش روا شده. انتقام از  آنانی که

 

به همه‌ی ‌هستی‌اش تجاوز کرده‌اند و او را هر روز هزار بار زخم زدند. اما افسوس که او نمی داند که

 

در این راه جان در گرو اعتقاد می‌گذارد و با مرگش اصالت‌ها پای مال می‌شوند و ارزش‌ها می‌میرند.

 

 

بازنویسی ترانه

 

ترانه به سه بخش تقسیم می‌شود :

 

1-  خشی که شاعر خبر مرگ لاله‌ی سرخ را می‌دهد.

 

2- خشی که درباره‌ی اتفاق‌های پس از مرگ او (لاله‌ی سرخ) می افتد.

 

3-  خشی که در آن سرزنش و هشدار و ردِ عمل آرما‌ن‌گراییِ او (لاله‌ی سرخ) سروده می‌شود.

 

در بخش اول خبر از مرگ لاله‌ی سرخی است که با مرگ آن خنده برای همیشه بر روی لب کفن می‌شود.

 

حال ما می‌خواهیم بدانیم استعاره‌ی لاله‌ی سرخ در واقع یعنی چه؟ و اصولاً چرا ازلاله‌ی سرخ به عنوان

 

یک اصالت و یا یک ارزش یاد می‌شود؟

 

آیا لاله‌ی سرخ نماد یا سمبل یک آزادی خواه است؟

 

آیا لاله‌ی سرخ اشاره به شخصی خاص در برُ‌هه‌ای از زمان است؟

 

یا این که لاله‌ی سرخ عزیزی از دست رفته برای شاعر است؟

 

و چرا شب مرگ یا به عبارتی قتل لا‌له‌ی سرخ، همراه با مرگ قاصدکا و شاپرکاست؟

 

آیا مرگ شاپرکا و قاصدکا طعنه‌ای به مرگ پرواز و سقوط در مرداب استبداد نیست؟

 

مرگ لاله‌ی سرخ، آشیان رو به ویرانی، تن پوسیده، کفن خنده به روی لب، بخش اول ترانه را تشکیل

 

می‌دهند و همه و همه خبر از مرگ یک تن می‌دهند. انسانی با آرمان پرواز و رهایی، پروازی با بال‌های

 

شاپرک و ایمانی به وسعت نگاهِ رهای قاصدک.

 

اما کدامین دست نااهل آرزوی پرواز را در او می‌کشد و آشیانش را ویران می‌کند؟!

 

کدامین باد هرزه گرد، غبار و خاکستر بدبختی را بر قلب او می‌پاشد؟ و اما کدامین آرمان و عشق او را

 

به چنین برخواستنی واداشت؟

 

آری و باز هم سئوال و سئوال . . . اما پاسخ این همه پرسش را از چه کسی باید پرسید؟!

 

ما نه به شاعر دسترسی داریم و نه به فریدون بزرگ. پس بازهم پیش می‌رویم و پاسخ پرسش‌هایمان

 

را از خود ترانه می‌پرسیم.

 

او سرآسیمه به دنبال تلافی می‌رفت

 

به دلش زخم قدم‌های تجاوز مانده

 

او نداند که پیِ مردن خود،

 

می‌کشد هر چه اصلت باقی‌ست

 

مردن شاپرکا، کشتن قاصدکا

 

استعاره‌ی لاله‌ی سرخ در بخش دوم به تمام ترانه تعمیم می‌یابد. او به دنبال تلافی چه چیزی می‌رود؟ زخم

 

تجاوز چه کس یا کسانی به دلش مانده؟ و چرا با مرگ او اصالت‌ها کشته می‌شوند؟ تا به این جای ترانه،

 

ما هیچ آگاهی از او نداریم و نمی‌دانیم که چرا و به چه علت کشته می‌شود و از او جز واژه‌هایی مانند

 

اصالت و لاله‌ی سرخ که در قالب‌های استعاره و تشبیه برای او به کار رفته‌اند، چیزی نمی‌دانیم. اما لاله‌ی

 

سرخ و اصالت، مفاهیم غریبه‌ای نیستند. چرا که لاله‌ی سرخ نماد و سمبل شهادت طلبی و آزادی‌خواهی

 

است که وقتی با اصالت همراه می‌شود، خود به خود واژه‌ی مقدس ایمان را می‌سازند،

 

پس او انسانی است آزاد‌ی‌خواه با آرمانی انقلابی که در برابر استبداد و بی عدالتی ایستاده و از ستم‌ها و

 

تجاوزهایی که دژخیمان به او و نسل او روا داشته‌اند به خشم آمده و به نبرد با آنان برخاسته است.

 

اما سئوال دیگری که به وجود می آید در مورد ساختار و قرار گرفتن سطرهای ترانه است. چرا که در ترانه

 

خبر مرگ لاله‌ی سرخ داده می‌شود و بعد به ما هشدار داده می‌شود که با مرگش اصالت‌ها را می‌کشد و

 

آیا در این سطرها که می‌خواند :

 

 

او به این حرف نمی‌اندیشید

 

که کفن باید بُرد، و نفس باید داد

 

و به جای همه‌ی  دیدن‌ها، همه‌ی بودن‌ها

 

لحظه‌ها مانده به یاد

 

شکال اندیشه‌ی مردن در او

 

همه‌ی هستی او رفته به باد

 

آیا شاعر در جهت نفی عمل قهرمانی و آرمانی او برمی‌آید؟ اصولاً چرا تنها به  «به یاد ماندن لحظه‌‌ها» و

 

«بردن کفن» اشاره می‌کند؟ این جا شاعر هستی او را که در آرمان و اهداف او خلاصه می‌شده، با مرگش

 

تمام شده می‌بیند.

 

اما اکنون تفسیری کلی از ترانه که در آن بیشتر سئوالات سطرهای پیش در یک مفهوم کلی پاسخ داده می‌شود :

 

کیفر زمان زایش یک مبارزه است، در ذهن یک آرمانخواه که برای رسیدن به هدف و آرمانش جان می‌بازد،

 

اما سراینده با رد این حرک قهرمانی یا انقلابی به ما هشدار می‌دهد که از او چیزی جز یاد و خاطره

 

برجای نخواهد ماند، هر چند او خود در نزد شاعر دارای ارزش و اعتباری بسیار گرانمایه است، اما نوع

 

عمل و ماهیت حرکت انتقام جویانه‌ی او مورد سرزنش قرار می‌گیرد و از بین رفتنِ او را در راه

 

هدفش پذیرفته نمی‌شود.

 

تمام ترانه در سوگ مرگ ارزش‌ها و اصالت‌ها سروده شده و با توجه به سال سرایش ترانه

 

(1350 تا 1353) و فضای خفقان آور آن دوران ترانه رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته، اما نابودی و

 

ناامیدی چون خون در رگ‌های ترانه جاری است و در زیر پوست آن رگه‌هایی از نیست‌انگاری و

 

پوچی به چشم می‌خورد که خبر از پایان زندگی می‌دهد، زندگی انسانی سردرگم و آشفته،

 

با پیکری زخمی و نیمه جان. اما با قلبی پر از ایمان که مدام در راه خویش به بن بست می‌رسد.

 

بن بست پشت بن بست. دیوار پشت دیوار و سرانجام تاریکی و آغوش سرد خاک و دگر هیچ . . .

 

 

فریدون فروغی و کیفر

 

هنوز بی سرانجامی «آدمک» در ظهر یک تابستان داغ به پایان نرسیده و هنوز از پشت پنجره‌های بسته آوای
 
 
«پروانه‌ی من» به گوش می‌رسد و آن صدای عاصی، غم تنهایی را رو به آسمان فریاد می‌کند. آری هنوز هم
 
 
شاپرکها در «تنگنا»، خونین و زخمی گرفتار دستهای بلند حادثه‌اند که ناگهان فریاد ها ناله می‌شود و پنجره‌ها
 
 
دیوار. ای کاش هنوز هم غم تنهایی بود و شِکوِه با خدا و ای کاش تنها تنگنایی بود و مردی نعره کشان
 
 
برای زیستن؛ اما افسوس این بار عقوبتی سخت در راه است با تاریکی بی پایانی در قلب زمان. آری، کیفر
 
 
با تمام تلخی و شومی اش از راه رسیده و فریدون با اندوهی خاکستری، از خاکستر و مرگ می‌خواند
 
 
از مرگ لحظه‌هایی که با کفن فراموشی به خاک سپرده می‌شوند.
 
 
آوای فروغی در کیفر به ناله‌ای تلخ شبیه است که در آن همه چیز به بن بست می‌رسد.
 
 
فروغی در اجرای این ترانه شکل دیگری از اعتراض را با سبکی خاص به نمایش می گذارد دیگر از آن
 
 
فریادهای عاصی در آدمک و پروانه‌ی من، خبری نیست، چرا که در کنار ملودی تلخ و گوارای کیفر که زهری مقدس را
 
 
به ذهن شنونده می‌ریزد، آوای فروغی با درک عمیق خود او از ترانه همراه می‌شود. او راوی ویرانی یک تن می شود
 
 
که در کابوسی شوم و پریشان مدام در وحشت و تردید به سر می برد. حس فروغی در ادای واژه‌ها چنان با تأکید بر
 
 
یأس و ناامیدی‌ست که شنونده را ناخودآگاه به یک مسیر ذهنی تیره و مِه گرفته رهنمون می‌سازد از آنجا که در آن
 
 
سالها بیشتر ترانه های سیاسی و مشکل دار با آوای فروغی به گوش می‌رسید، کیفر نیز در همین مسیر به فروغی
 
 
سپرده می‌شود و او نیز به راستی درد کیفر را می‌فهمد و با تمام وجود آن را اجرا می‌کند، بدین ترتیب کیفر با آوای
 
 
بی همتای فروغی در ذهن زمان جاودانه می‌شود.
 
 
 
 
 

منبع:آدمک

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نويسنده : ADMIN | تاريخ : برچسب:نقد, | نوع مطلب : <-CategoryName-> |

» عناوين آخرين مطالب