مجله اتاقک




   مجله اتاقک


   مجله الکترونیکی اتاقک
موضوعات مطالب
نويسندگان سایت
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها: 17


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




g.o.o.g.l.e..p.a.r.a.z.i.t

آگاهی ها

power By: otaghack-site.tk

درباره ما

ایمیل مجله : otaghack@gmail.com otaghack@yahoo.com
لينك

کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله

تبادل لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجله الکترونیکی اتاقک و آدرس otaghack-site.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
لینکها
» 14 دی سالمرگ پدر شعر نو ایران است

 

 

شعر مانند همه شاخه‌هاي ديگر هنر پديده‌اي متحرك، پوينده و فعال است، رشد مي‌كند، قد مي‌كشد، بالنده و پوياست، يك لحظه در جاي خود باقي نمي‌ماند و هر لحظه با جوش و‌خروشي در خور به جلو و جلوتر مي‌رود.


شعر پوياي سبك خراساني و سبك زيبا و مواج و عشق‌انگيز عراقي در دوره‌اي از زمان به سكون و توقف رسيد كه مقصودم عصر صفوي و بخشي از سبك هندي است منهاي شعرهاي زيباي صائب و كليم و بيدل و برخي ديگر از شاعران مترقي اين سبك كه ديديم دوره بازگشت بر شعر تحميل شد كه مسلم است ارابه زمان به عقب برنمي‌گردد و شعر هم كه فرزند طبيعي زبان و زمان است و موجودي لازم الرشد نمي‌تواند به عقب برگردد و در نتيجه اين دوره طولاني شد و با همه فخامت و طنطنه‌اي كه در شعر مثلا سروش اصفهانی، مجمر اصفهانی، اديب الممالك فراهاني، محيط قمي، اديب نيشابوري (ميرزا عبدالجواد) و استاد بهار و غيره و غيره بود ديگر شعر به بن‌بست رسيده بود و زمان زباني ديگر مي‌طلبيد. ديديم كه علي اسفندياري (نيمايوشيج) بيرق اين انقلاب هنري و نهضت ادبي را به دوش گرفت و كاري كرد كارستان.

نيما با پشت زدن به افاعيل عروضي، اصالت شكل و ظرف و وزن را براي هنر لازم ندانست و آب در خوابگه مورچگان ريخت و از شعر خود كه متفاوت بود و ضدكهنگي نظمي به‌وجود آورد و به طور سنجيده، آرام، حساب شده و سيستماتيك و غیرعجولانه، اما در عين حال انقلابي و سنت‌شكن «شعر نو» را در عالم شعر و ادب ايران زمين به وجود آورد. او نمي‌خواست فقط بشكند و دور بريزد، بلكه مي‌خواست با حفظ اصل و اساس و بن و پايه نوسازي و تجديد بنا نمايد كژي و كاستي‌ها را اصلاح كرده و جبران نمايد، او اصول شعر را حفظ كرد چرا كه ريشه شعر هميشه در خاكي است كه پيشينيان آن در آن بوده‌اند. شعر از هنرهاي ديگر جدا نيست؛ از علم و فكر و فرهنگ جدا نيست. شعر از مردم جدا نيست، لذا با مردم زندگي مي‌كند و تا انساني بر خاك زنده است، شعر هم زنده است. او حتي وزن را حفظ كرد‏، قافيه را به عنوان زنگ مطلب نگه داشت و اجازه داد شعر سير طبيعي خود را داشته باشد، اما به او زور نگفت. بند و زنجير به پايش نبست و او را جبرا و قهرا به اين طرف و آن طرف نكشاند، بلكه اجازه داد تا اين طفل رو به رشد به راه خود اما با نظارت ادامه دهد.

نيما فرزندي سر راهي نبود؛ او در خانه امن و بزرگي زيسته بود كه صدها شاعر و نويسنده و مورخ و اديب و هنرمند در آن زيسته بودند. او يك ايراني بود؛ يك ايراني شعر دوست شعرخوان شاعر. او مطمئنا حافظ، سعدي، مولانا، ناصرخسرو و تاريخ بيهقي و چه و چه‌هاي ديگر را خوانده اما سعي كرده است كه در عالم شاعري بچه سر به زير حرف‌شنوي مطيع كم‌رويي نباشد. او خواست نظمي نو پديد آورد و آورد، بنايي نو بسازد و ساخت، اما اين نظم نو با رشته‌هاي محكم و استوار به نظم‌هاي قبلي متصل است. بنايي كه او ساخت خانه‌اي در بياباني گسترده و تفتيده يا جزيره‌اي تنها در اقيانوسی وسيع نيست، بلكه تمدني است برآمده از تمدن‌هاي قبلي و خانه‌اي رفيع است در كنار خانه‌هاي بزرگ و كوچك ديگر. «از نوادر واقعات و از مغتنم‌ترين و سعادت‌آميزترين اتفاقات براي سرگذشت شعر فارسي يكي هم اين است كه استاد بزرگوار ما ـ نيما يوشيج ـ قادر نبوده است (و با اطمينان قاطع مي‌گويم) مقلد باشد و اداي تلمج به سبكي از سبك‌هاي قديم شعر فارسي را به نحو كامل، چنان كه بايد درآورد(۱)». چه بهتر كه نيما نتوانست خوب تقليد كند يا اصلا تقليدكند. ما در عرصه شعر فارسی مقلدان چيره‌دست بي‌‌شماري داريم. فردوسی ده‌ها مقلد دارد، سعدي صدها مقلد دارد، حافظ هزاران مقلد دارد و بزرگان ديگر هم از اين قرار. گاه هم بسيار استادانه تقليد كرده‌اند و كلام زيبا و دلنشيني دارند مثلا سروش اصفهانی و قاآني شیرازی و وصال و مجمر و ديگران اما عظمت ناصرخسرو، خيام، مولانا، سعدي و حافظ همچنان در جاي خود باقي است. نيما مي‌توانست ـ اگر مي‌خواست ـ به راه يكي از شاعران بزرگ سلف برود همچنان كه مدتي هم شعر كلاسيك گفت اما بسيار ضعيف و نارسا و خدا را شكر كه خيلي زود متوجه شد كه اگر خيلي مقلد توانا و چيره‌دست باشد، از قاآني و اديب‌الممالك بالاتر نخواهد رفت و قهرا بايد نظمي نو به وجود آورد و اساسي نو به پا كند.

نيما نمونه بارز يك شاعر پاكباز بود. مانند طبيعت مازندران كه جوي پيچ‌پيچ شعرش پيدا و ناپيدا از لاي علف‌ها بگذرد. نيما از نظر خانوادگي براي خود نسبي از نژاد شاهان طبرستان قائل بود و مي‌گفت «نيما» نام يكي از سرداران یا قهرمانان طبرستان است. در مازندران بزرگ شده بود در روستاي يوش كه طبيعتي زنده و زيبا دارد جايي كه در تمام عمر نيما دوستش داشت و همواره دلش به ياد زادبوم سبز و خرم و پر آب و باران‌خيز خود مي‌تپيد:

از پس پنجاهي و اندي زعمر/ نعره‌ها مي‌آيد مرا از هر رگي

كاش بودم دور دور از هر كجا/ چادري و گوسفندي و سگي

اگر طبيعت در شعر نيما تا به اين اندازه گسترده، رنگين و با نشاط است، به خاطر اين است كه طبيعت در شعر منوچهري دامغاني نيز آن همه گسترده، رنگين و با نشاط است كه هنوز پس از گذشت چند قرن وقتی شعر او را می‌خوانی، صدای پرندگانش را و بوی گل‌هایش را و ترنم نسیمش را با همه وجودت حس می‌كنی. اگر نيما شاعري است كه عشق را در ذروه پرشكوه آن نشان مي‌دهد. به خاطر آن است كه «عشق» در شعر قدمايي پارسي هميشه عنصری پرشكوه و دوار انگيز بوده است. در حقیقت عشق واژه كلیدی شعر پارسی است.

نيما از همان واژگانی بهره می‌برد كه شاعران سلف بهره برده‌اند. نیما یكی از آخرین حلقه‌های زنجیره استوار و پرهیبت شعر فارسی در زمان خود بود كه ضمن حفظ وابستگی‌های نیرومند خود به پیشینیان، ابتكار و خلاقیت خود را نیز در پیكر پولادین شعر پارسی دخالت داد. دنیا را به گونه‌ای دیگر نگریست، طبیعت را با همه وجود خود لمس كرد، به استبداد وزن و قافیه و قوانین لایتغیر آن اعتراض كرد. با استفاده از توانش اوزان عروضی بلندی و كوتاهی‌های زیبایی در شعر به وجود آورد. به قافیه گفت تو دنبال من بیا، نه من دنبال تو . به وزن گفت من تو را برمی‌گزینم نه تو مرا. به قول آل‌احمد، نیما رسم دیرینه قافیه بندی را لگدكوب كرد. مي‌دانيم باز به قول آل‌احمد «پايه وزن شعر نيما روي وزن طبيعي كلمات و جملات است» البته در شعرهاي جواني‌اش با همه‌ تر و تازگي و نوگرايي‌شان لزوم رعايت وزن كار خودش را مي‌كرد؛ كما اين كه در «منظومه افسانه» كه آن را در سال ۱۳۰۰ شمسي به صورت ۴ پاره پيوسته و مصرع پنجمي با قافيه‌اي ديگر و غير مكرر سروده است با شروع:

در شب تيره ديوانه‌اي كاو/ دل به رنگي گريزان سپرده

در دره سرد و خلوت نشسته/ همچو ساقه گياهي فسرده

مي‌كند داستاني غم آور

تا آنجا كه مي‌گويد:

اي فسانه، فسانه فسانه/ اي خدنگ تو را من نشانه

اي علاج دل، اي داروي درد/ همره گريه‌هاي شبانه

با من سوخته در چه كاري؟

كه مي‌بينيم حتي نام «افسانه» كه نامي دخترانه است و در این شعر معشوقه شاعر است به «فسانه» تبديل مي‌شود؛ در حالي كه اگر فرخی سیستانی گفته است:

فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر/ سخن نو آر كه نو را حلاوتی است دگر

نكته: نیما یكی از آخرین حلقه‌های زنجیره استوار و پرهیبت شعر فارسی در زمان خود بود كه ضمن حفظ وابستگی‌های نیرومند خود به پیشینیان، ابتكار و خلاقیت خود را نیز در پیكر پولادین شعر پارسی دخالت داد
اینجا افسانه به معنای داستان و حكایت غیرواقعی است. نام دختر كه افسانه باشد ممكن است از باب تحبیب یا تصغیر «افی» بشود، اما فسانه نمی‌شود. به هر حال در شعرهای نخستین هنوز مانیفست خود را در شعر و شاعری تهیه و صادر نكرده بود، اما شعرهای بعدی او بیشتر نو و به قول خودمان «نیمایی» هستند. در شعرهای مفصل او كه آن را در ۲۱ بهمن ۱۳۲۳ شمسی یعنی ۲۳ سال بعد از منظومه افسانه سروده زبان طبیعی كاملا در شعرش حفظ می‌شود، وزن با موزون هماهنگی دارد و ظرف با مظروف كمال مناسبت را:

بانگ بلند دلكش ناقوس/‌ در خلوت سحر‌/‌ بشكافته است خرمن خاكستر هوا‌/‌ وز راه هر شكافته با زخمه‌های خود‌/‌ دیوارهای سرد سحر را هر لحظه می‌درد‌/‌ مانند مرغ ابر‌/‌ كاندر فضای خامُش مرداب‌های دور‌/‌ آزاد می‌پرد/‌ او می‌پرد به هر دم با نكته‌ای كه در‌/‌ طنین او به‌جاست‌‌

در این منظومه و در سایر آثارش پیوند او را با ادبیات كلاسیك و با ساختار پر قدرت و به قول دكتر مهدی حمیدی شیرازی كه از دشمنان قسم خورده نیما بود «پیكره پولادین شعر پارسی» را كاملا حس می‌كنیم. او با سنت‌های پوسیده دست و پاگیر و تكراری و عقب‌افتاده شعر و نظم پارسی مبارزه كرد، اما سنت‌های معقول پاك و پویای شعر را می‌ستود و در حفظ آن كوشش داشت. در همین شعر ناقوس می‌گوید:

دینگ دانگ‌/‌ دم به دم راهی به زندگی است‌/‌ از مطلع وجود‌/‌ تا مطرح عدم‌/‌ می‌بینیم كه شعر او دنباله طبیعی شعری است كه از نفس «آهوی كوهی» گرم شده و تا زندگی هست دوام و قوام دارد.

نیما شاعر پركاری بود و بنا به گفته دكتر محمدعلی اسلامی ندوشن كه در زمان شاعری‌اش از شاگردان و پیروانش بود: «همیشه مشغول شعر گفتن بود. گویی اشتغال دیگری نداشت... همیشه مداد و كاغذش پهلویش بود وشعر یادداشت می‌كرد. به من می‌گفت گونی گونی شعر دارد...» (از كتاب روزها) نیما پیشاهنگ شعر نوی فارسی است. شعر دوره‌ای كه دوره بازگشت ادبی به بن‌بست می‌رسد؛ شعر او احیاي شعر پارسی است. می‌دانیم كه دوره بازگشت رجعتی بود به سبك‌های متقدمان شعر تكرار مكررات، شعر صنعت و ظواهر كلام، شعر نظم و ظاهرسازی و ردیف كاری و نكته‌پردازی‌های بیهوده. او برای شعر فارسی یك منجی بود. با همه احترامی كه برای استاد بزرگوار و قصیده‌پرداز نیرومند دوران معاصر ملك‌الشعرای بهار قائلم و نیز با همه علاقه تكرم‌آمیزی كه به بانو پروین اعتصامی دارم، ولی باورم این است كه آنها زبان زمان خود نبودند. دانش عمیق و گسترده ادبی استاد بهار مانع از این می‌شد كه از سیطره شعر قدمایی خارج شود و منظرهای جدیدی را بیازماید. همچنان كه پروین هم با توجه به مطالعه‌ای كه در شعر قدیم داشت و روحیه حساس و پر عطوفتش به میدان‌های جدید نیندیشید و همچنان راه گذشتگان را پیمود؛ شعر آنها گرته‌برداری از شعر قدما بود؛ منتها با بیانی دیگر و حال و هوایی جدید، اما شعر نیما، ریشــه در شعر كلاســــیك داشت، ولی به طور‌كلی نو بود، چه در ظاهر و چه در باطن؛ چه از نظر قالب و چه از حیث محتوا. او درختی سبز و خرم بود كه به قول كارشناسان كشاورزی یك Breedist (اصلاح نژادگر) بود یعنی باغ را نگه داشت، اما درخت‌هایش را نوكاری كرد. از پتانسیل تولید زراعی این استفاده را كرد كه محصولی سرسبز، خرم و پربار به وجود آورد؛ میوه‌هایی دل‌انگیز و آبدار به آیندگان هدیه نماید. او در نامه‌ها و یادداشت‌ها و شعرهایش به هیچ شاعر متقدم یا حتی متأخری اهانت نكرد و كارهای آنها را مورد ناسپاسی قرار نداد. نجف دریا بندری ادیب و مترجم معاصر می‌گوید:

«نیما آدمی است كه سنت هزار ساله فرمالیسم شعر فارسی را كنار گذاشت و از جای دیگری شروع كرد. با این كار ساده، آن بت بزرگ را شكست، ولی كار دنیا طوری است كه اغلب بت‌شكن‌ها خودشان مبدل به بت می‌شوند.» ولی ما دیدیم كه نیما راه را به شكلی گشود كه هر كس بتواند در آن وارد شده و تزاحمی ایجاد نشود. او گفت من مثل رودخانه‌ای هستم كه از هر كجای آن می‌توان آب برداشت. دیدیم كه در زمان خود او كسانی كه الفبای شعر نو را از او یاد گرفته و بر اثر شجاعت انقلابی‌اش وارد در حیطه شعر دیگر شده بودند، او را متهم به مرتجع بودن و غیر پیشرو بودن می‌كردند. تندر كیا و غلامحسین غریب و جواهری از این گروه بودند. آنها می‌خواستند از شعر معنی‌زدایی كنند، هنجارشكن باشند. اصول شعر را در هم بریزند و بلبشویی به وجود آورند كه شعر از ناشعر قابل تشخیص نباشد. مثل همین بلبشویی كه اینك توسط به اصطلاح شاعران مكتب پست‌مدرنیسم، مرگ مؤلف، شعر دیگر، شعر سفید و... به وجود آمده. نیما در ۲ سنگر می‌جنگید؛ یكی با كهنه‌گرایان و نگهبانان عصبی و غیور سنت‌های دیرینه شعر فارسی، قصیده‌سرایان و ناظمان و مقلدان و اعضاي ثابت و متعصب انجمن‌های ادبی بزرگ و كوچك كه هیچ‌گونه تجاوزی را از حدود و ثغور شعر قدمایی نمی‌پذیرفتند و به خون نیما یوشیج تشنه بودند؛ دیگری تندروان و سنت‌شكنان و كسانی كه اسب را از نیما گرفته، ولی می‌خواستند كه در میدان‌های پرسنگلاخ و زمین‌های درشتناك جولان بدهند. اگر او از اطراف خود بیمناك بود و به قول اخوان ثالث، كارد به كمر خود می‌بست، از ترس این دو گروه بود كه در پی سنگسار او بودند، ولی او كار خود را كرد و راه خود را برد و راهی را به روی نسل بعد و نسل‌های بعد گشود كه راهی روشن و خوش فرجام است.

پانوشت:

۱ ـ مهدي اخوان ثالث، بدعت‌ها و بدايع نيما

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نويسنده : ADMIN | تاريخ : برچسب:نیما یوشیج,سالمرگ,شعر نو, | نوع مطلب : <-CategoryName-> |

» عناوين آخرين مطالب