| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
|
||||
power By: otaghack-site.tk
کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله
تبادل
لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مجله الکترونیکی اتاقک
و آدرس
otaghack-site.tk
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
ترانه ایرانی میتواند جهانی شود
«آواي فاخته». سال 74. نخستين مجموعه تلويزيونياي كه بيننده را با شنيدن تيتراژ با كلام در پايان يك سريال تلويزيوني آشنا كرد. كاري نو با صداي خوانندهاي كه در پايان همان دهه به يكي از ستارههاي موسيقي پاپ كشورمان تبديل شد. اين اتفاق در سالهاي نخست دهه 70 نشان ميداد كه صدا و سيما، رويهاي جديد را در قبال ترانه و موسيقي كشورمان در پيش گرفته و قصد دارد حركتهاي مثبتي در اين زمينه انجام دهد. اين تفكر اشتباه هم نبود؛ چرا كه بعد از آن، شاهد پخش «نماهنگها» از ترانهسرايان و آهنگسازاني بوديم كه حالا پس از گذشت يكي، دو دهه از آن نقطه آغاز، براي خود اسم و رسمي دارند. اين حركتها، بيانگر آن بود كه صدا و سيما در تلاش است تا براي موسيقي و ترانه ايران، سرمايهگذاري كند. شاهد اين مدعا، تمركز و توجه روي «ترانههاي تيتراژ»، پس از آن حركتهاي مثبت اوليه بود، طوري كه تيتراژها گاهي حتي از خود مجموعههاي تلويزيوني ماندگارتر شدند. موازي با اين تحولات، برگزاري كنسرتهاي مختلف اعم از پاپ و سنتي آغاز شد و رونق گرفت. در واقع صدا و سيما توانست با انتخاب خط مشياي نو و هوشمندانه، زمينه را براي فعاليتهاي خارج از حوزه خود نيز فراهم كند. اما حالا به نظر ميرسد، سازها و كلامها از كوك و
نا افتادهاند. نمونه آن، ماه رمضان امسال بود. گمان ميكنم برخلاف رمضانهاي پيشين كه ترانههاي تيتراژ، در همان روزهاي آغازين پخش، بارها شنيده و دانلود ميشدند، امسال حتي كسي رغبتي به شنيدن آنها نداشت چه رسد به آنكه آنها را بارها بشنود! تغيير رويه و رفتار صدا و سيما در قبال ترانه و موسيقي كشورمان، سوالبرانگيز است. مرجعي كه توانست در دورهاي، گامهاي بلند و مثبتي در جهت رشد ترانه و موسيقي بردارد، به نظر ميرسد، در جا زده و در مواردي عقبگرد كرده است. اين تغيير رويه، بيترديد تبعات بسياري را براي ترانه و موسيقي كشورمان به دنبال داشته و دارد. اين مساله باعث شد تا گپ و گفتي با افشين يداللهي و يغما گلرويي، ترانهسراياني كه بيترديد نقش اثرگذار و تعيينكنندهاي در روند رشد ترانه كشورمان داشته و دارند، داشته باشيم. شنيدن نظرات آنها، درباره اين فرازوفرودها و تبعات منفي آن، تاملبرانگيز است.
خطكشي يا تقسيمبندياي به نام تقسيمبندي آثار يا دقيقتر بگويم «ترانه و موسيقي صدا و سيمايي» را قبول داريد؟ اصلا چنين تفسير و تعبيري صحيح است؟
يداللهي: بله، صدا و سيما هم مانند ارگانهاي ديگر، چارچوب را تعريف كرده است و رد يا قبول آثار هم براساس همان چارچوبها انجام ميشود. اين خطوط از گذشته تا حالا تغييرات زيادي كرده و فرازوفرودهاي زيادي داشته است. اما چارچوبهايي كه در صدا و سيما وجود دارد، چه به لحاظ كلام، چه موسيقي و چه سازبندي، از چارچوبهاي وزارت ارشاد، محدودتر است. مثلا استفاده از برخي كلمات يا پرداختن به بعضي مفاهيم مانند مسايل «عاشقانه» يا «اجتماعي» با محدوديتهاي بيشتري روبهرو است.
گلرويي: به هرحال ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه برخی سعي دارند همه چيز و همه كس را طبقهبندي كنند و موسيقي و ترانه هم دچار همين ماجرا شده و امروز موسيقي و ترانه را به مجاز و غيرمجاز، زيرزميني و روزميني، مبتذل و صدا و سيمايي و ارزشي و غيرارزشي دستهبندي كردهاند.
كلمات يا مفاهيم، همان خطوط قرمز هستند؟
يداللهي: شايد به تعبيري. مثلا خيلي وقتها تمايل دارند مفاهيم عاشقانه ربط يا تعبيري به مفاهيم ديني و اعتقادي داشته باشد. اما در مقابل در دورههايي موسيقيهاي پخششده از صدا و سيما پيشگام در انتقال برخي مفاهيم و فضاها بودند.
گلرويي: البته به نظر من همان موارد به قول دكتر يداللهي «پيشگام» هم از دستشان دررفته است، چون نبايد از ياد ببريم كه صدا و سيما به موسيقي روي خوش نشان نداده و همچنان حتي از نشان دادن سازهاي موسيقي ابا دارد.
به نوعي عملكرد صدا و سيما در زمينه ترانه و موسيقي تعيينكننده است؟
يداللهي: بله، در دورهاي موسيقي «رپ» و «هيپهاپ» يا آثاري كه اصطلاحا «كوچه بازاري» يا ترانههاي عاشقانه غيركليشهاي بودند، به فراخور زمان و شرايط، از همان صداوسيما پخش شد و توانست مفاهيمي را منتقل كند؛ مفاهيمي كه شعاري نبوده و نو بودند. حتي صدا و سيما در دريافت مجوز برخي آلبومها هم نقش داشت. به طور مثال بعد از پخش ترانه تيتراژ «اُ مثبت» (O+) از صدا و سيما، آلبوم «اسكناس» كه از سوي وزارت ارشاد مجوز انتشار نگرفته بود، اجازه انتشار گرفت. در واقع چون آن ترانه از صدا و سيما پخش شد، فضا بازتر شد و ارشاد آمادگي پيدا كرد تا به آن آلبوم مجوز بدهد.
گلرويي: شايد گاهي موسيقيهاي متفاوتي در صدا و سيما توليد شده باشد ولي در كل نميشود صدا وسیما را ويتريني براي موسيقي پيشرو به حساب آورد، چون در كل موسيقي نقش جدياي در برنامههاي آن ندارد. ترانه و موسيقي مسالهاي است كه روي دستشان مانده و به توليد انبوه نوع بيخاصيتي از آن روي آوردهاند و به پخش همان كارها هم دلخوش هستند.
در واقع صدا و سيما، وزنهاي است براي ايجاد تعادل؟
يداللهي: تاثير دوگانه دارد؛ از طرفي محدوديتهايي دارد و از طرفي حركتهايي در جهت مثبت انجام ميداد كه هر دو اين حركتها، روي پخشهاي مختلف فعال در زمينه ترانه و موسيقي تاثيرگذار است. ولي چارچوبهاي سختگيرانهاي هم وجود دارد كه باعث توليد آثار شعاري، كليشهاي و بياثر ميشود. مثل اغلب آثاري كه در حال حاضر ميبينيم.
گلرويي: وزنه هم اگر باشد، به نظر من كفههاي اين ترازو را بيشتر رو به پایین برده و اثر منفياش بيشتر بوده است. در واقع در توليداتي كه هر ماه از صدا و سيما منتشر ميشود، آثار سطحي و ضعيف خيلي بيشتر از آثار قابل شنيدن است و پيداست كه دست توليدكنندگانشان براي ساخت خلاقانه، باز نبوده است.
قرار گرفتن در حصار اجبار؟
گلرويي: صددرصد اما ترانهسرايان چون در صداوسيما آثارشان وارد ويتريني ميشود كه «مخاطب» بيشتري دارند و فراگيرتر است، در آن چارچوبها ميمانند. اما آيا اين حصارها خوب است يا نه؟ سوال اين است. معتقدم حتي اگر بعضي از كارها با جا دادن خود در چارچوبها، به كارهاي اثرگذار تبديل شدهاند، باز هم به معناي تاييد آن چارچوبها نيست. خود كارها اين ظرفيت را داشتهاند. مثلا اولينبار وقتي در سال 79 كاري از من در ژانر «پاپ» از رسانه پخش شد، راه جديدي براي ورود آثاري از اين دست، به صدا و سيما باز شد. اما در حال حاضر، در داخل سازمان هفتهاي چهار تا پنج كار، با صرف هزينه زياد ضبط ميشود كه قابل شنيدن نيست و همگي بايگاني ميشوند.
مگر بازبيني نميشود؟ مسوولي وجود ندارد تا به شرايط رسيدگي كند؟
گلرويي: آن كارها توليد ميشوند تا فقط «رزومه كاري» افرادي كه در آن بخش فعاليت ميكنند، كامل شود. رزومهاي ارايه شود كه نشاندهنده فعاليت اين ماه و آن ماه افراد باشد. از طرفي تا جايي كه من اطلاع دارم، توليدكننده و ناظر يك نفر است. در اين شرايط چه كسي قرار است كار را نظارت، رد يا قبول كند؟ نكته بعدي اينكه افرادي كه در «شورا» هستند، وقتي ترانهاي را رد ميكنند، خود شاعري كه عضو شوراست به همان تهيهكننده پيشنهاد ميكند تا به جاي سپردن كار به فرد ديگر، كاري ديگر را روي ملودي بنويسد. تعدادي از آثار هم به اين شكل توليد ميشوند. چون بالاخره داخل گروه هستند خودشان به خودشان مجوز پخش ميدهند ولي همان بحث ابتدايي اتفاق ميافتد؛ اينكه چقدر از اين آثار قابل شنيدن و همهگير شدن است؟
اين خطوط تا به حال دست و پاي شما را هم بسته و به آثارتان لطمه وارد كرده است؟
گلرويي: بله. ترانه «مرگ تدريجي يك رويا» پنج روز روي آنتن رفت. يك هفته پخش نشد. گفتند براي آنكه مجددا روي آنتن برود بايد چند بيت «اميدواركننده» به آن اضافه كنم. چرا بايد به ترانه مجموعه تلويزيونياي كه هيچ نقطه اميدواركنندهاي ندارد و از يك «تلخي»صحبت ميكند، چند بيت اميدواركننده اضافه شود؟ كه چه اتفاقي بيفتد؟ من با اكراه و به اصرار خواننده كار، اين چند بيت را اضافه كردم اما اين تصميمگيريها به اثر و مفهوم آن لطمه وارد كرد.
يداللهي: اين اواخر هم بعد از چند بار تغيير در يك بخش از ترانه به خاطر يك كلمه (آن کلمه شب بود) به توافق نرسيديم و من ترانه را بيش از اين تغيير ندادم، ترانه هم تصويب نشد. به موضوع ترانه و موسيقي نگاه «تكبعدياي» دارند. تاكيدشان بر اين است كه بعضي كلمات نبايد استفاده شوند و به اين مساله هم توجه ندارند كه اين كلمه در چه بستري آمده است. از طرفي توجه نميكنند اين ترانه از يكي از شبكههاي تلويزيوني داخلي پخش ميشود و براساس معيارهاي داخلي و تحت نظارت روي آنتن ميرود. پس آن «كلمه» يا «مفهوم»، نميتواند زمينهاي براي تعبيرهاي ديگر را فراهم كند. پس چرا نگران هستيم؟ اصلا چرا پخش ترانههاي اجتماعي و انتقادي از يك شبكه داخلي و دولتي بايد نگرانكننده باشد؟ اين نكته را هم اضافه كنم كه ترانهاي كه به عنوان نمونه ذكر كردم، ترانه اجتماعي انتقادي نبود اما به خاطر يك كلمه با مشكل روبهرو شد. درباره شعرها با مضامين عاشقانه هم همين مساله وجود دارد. اخيرا هم مجموعه شعر عاشقانهاي براي انتشار به صورت «صداي شاعر» به وزارت ارشاد داده بودم. شوراي شعر، تمام اشعار را تصويب كرده بود. اما مدير جديد دفتر موسيقي پس از بررسي مجدد اشعار، با انگشت گذاشتن روي بعضي كلمات به دليل عاشقانه بودن فضا، فعلا مراحل صدور مجوز را به تعويق انداخته است. اين درحالي است كه موضوع مجموعه، مونولوگ عاشقانه يك فرد با فرد مورد علاقه از راهي دور است و تصاوير يا كلمات عاشقانه موجود در آثار، تنها بيانگر ارتباط عاطفي بوده و نشانگر ارتباط فيزيكي بين عاشق و معشوق نيست. سالهاست ترانهسراها چارچوبها را رعايت كردهاند كه البته در حال حاضر رعايت همان قوانين هم تضميني براي تاييد كار نيست. به هر حال چه حالا، چه پنج يا 10 سال پيش، خط قرمزها رعايت ميشد.
از صحبتهايتان اين طور برداشت كردم كه در مقايسه با قبل، حساسیتها بیشتر شده است؟
يداللهي: حساسيتهاي غيرضروري بيشتر شده. اين نوع مداخلهها و تعيين تكليف كردنها براي هنرمندان، ادامه همان رفتارهايي است كه باعث كمتر شدن ارتباط هنرمند با مسوولان خواهد شد. از طرفي، اساسا هنر، موضوعي نيست كه بتوان درباره آن براي خالق آثار تعيين تكليف كرد.
گلرويي: من كه ديگر خوشبختانه با صدا و سيما كاري ندارم و نخواهم داشت. بعد از ترانه تيتراژ سريال مرگ تدريجي يك رويا، تصميم گرفتم خودم را بيشتر كوچك نكنم و طي اين دو، سه سال اخير هم تمام تيتراژهاي پيشنهادي را نپذيرفتم. به همان دليل كه اول بحث توضيح دادم؛ اينكه برميگردم و ميبينم ناخواسته در چارچوبهايي قرار گرفتهام كه ديگر در شعرم،« خودم» نيستم. من حتي در ترانههاي تيتراژي كه نوشتهام هم زير بار نرفتم چون خودم براي خودم اصولي دارم و در بعضي فضاها وارد نميشوم، حتي اگر از من بخواهند. در كارهايم هم كاري نيست كه از آن خجالت بكشم، اما كاري هم نيست كه بخواهم به آن ببالم. پس ترجيح ميدهم كار نكنم.
در واقع ترانهسراهاي مطرحي كه در دورهاي همكاري مستمري با صداوسيما داشتند و خودشان مقيد به اصول بودند، به دليل سختگيريها يا كلا از كار با صداوسيما صرفنظر كردهاند يا كم كار شدهاند؟ شايد هم رغبتي به كار ندارند.
يداللهي: بعضيها با همين شرايط هم به كار، رغبت دارند و مشكلي هم ندارند. نه اينكه اصلا رغبتي نيست، شرايط بايد تغيير كند وگرنه صداوسيما هم دچار مرگ تدريجي رويايش ميشود.
گلرويي: من از همان اول هم (به دليل فضاي بسته) ميلي به كار در صدا و سيما نداشتم و كار در آن سريالها را هم بيشتر به اين دليل كه آهنگساز و كارگردانشان از دوستانم بودند، پذيرفتم. اغلب هم كارهاي طنز را قبول كردم.
نميدانم با اين نظر موافقيد يا نه؛ به نظرم شرايط باعث شده ترانهسراها به شكل كلانتر، گروههاي چندنفره شامل ترانهسرا، آهنگساز و خواننده، جذب سه شاخه براي ادامه فعاليتشان شوند. گروهي كه در هر شرايطي كار با رسانه را ادامه ميدهند، گروهي ميگويند بايد شرايط تغيير كند تا همكاري كنند و گروهي هم اصلا همكاري با صداوسيما را كنار گذاشتهاند. تكليف گروه اول مشخص است اما دو گروه ديگر، فعاليتشان را چطور ادامه ميدهند؟ جذب كار به صورت «آلبوم» ميشوند؟ يا راه دیگری را در پيش ميگيرند؟ هر دوی شما، چه راهي را در پيش گرفته يا خواهيد گرفت؟
گلرويي: من براي بار دوم، حدود سه سال است كه ممنوعالفعاليت شدهام اما درباره بخش دوم سوالتان من وقتي كاري را به خواننده ميدهم يا اصلا موقع نوشتن كار، به اينكه قرار است كجا كار شود، فكر نميكنم؛ ترانهام را مينويسم. اما وقتي ميبينم كارم را به جايي واگذار ميكنم كه كمتر يا اصلا در آن اعمال نظر نميشود، با كار با آن گروه، رغبت بيشتري پيدا ميكنم. اما نكتهاي هم هست و آن اينكه موسيقي آن طرف آب هم، همچنان چه به لحاظ موسيقايي و چه به لحاظ خواننده و نوع ترانه انتخابي، در يك «محدوده» باقي مانده است و تنها چند گروه و خواننده انگشتشمارند كه موسيقي و ترانه پيشرو را اجرا ميكنند. درباره كار با آن طرف آب، هم خواننده و همگروههايي را انتخاب ميكنم كه از نظر موسيقي، يك قدم جلوتر بوده و دغدغههاي بزرگتري داشته باشند. در واقع اين خواست كلي من است ولي هميشه هم اتفاق نميافتد.
ميخواستم به همين نكته برسم؛ اينكه اگر با آن طرف آب كار كنيد، به دليل شرايط «ايستايي» كه دارند، شما هم درجا نخواهيد زد؟
گلرويي: چرا فكر ميكنيد درجا ميزنند؟
گفتيد در يك محدوده باقي ماندهاند. حس ميكنم ترانه خوب كمتر به دستشان ميرسد و از نظر موسيقي نيز غني نيستند.
گلرويي: بله، گفتم اما نه به دلايلي كه شما ميگوييد. اتفاقا آن طرف، ترانهسراي خوب، كم نداريم اما مساله اين است كه آن طرف هم «بهترين» آثار يك ترانهسرا كمتر اجرا ميشود. در واقع همه جا مسايلي هست كه باعث ميشود كار يك ترانهسرا، كارهاي خوب او، اجرا نشود. مشكل اين است كه خوانندگان چه در خارج و چه در داخل كشور جرات تجربه كردن فضاهاي تازه را ندارند و يك مساله ديگر هم هست.
چه مسايلي؟
گلرويي: تهيهكنندهها به طور مثال. آن طرف هم عدهاي تهيهكننده هستند كه صدها برابر از تهيهكنندههاي لالهزاري ما بدتر هستند و همانها در روند كار مشكل ايجاد ميكنند. اينجا هم همين است. تهيهكنندهها در عين بياطلاعي از موسيقي و ترانه تعيينكننده شدهاند. يعني هزينه را صرف چيزي ميكنند كه فقط و فقط بازگشت سرمايه را بيمه كند و به همين دليل تجربههاي تازه مجال توليد پيدا نميكنند.
اين تعيينكنندگي و قدرت از كجا ميآيد؟
گلرويي: از انتخاب نادرست و سرمايه. از ابتداي تولد موسيقي، براي اين بخش يعني «تهيهكننده»، بخش تخصصياي شكل نگرفت. وزارت ارشاد، براي نظارت بر هر بخش، گروهي آگاه به آن رشته را انتخاب كرد يا حداقل افرادي را بر مسند نشاند كه چارچوبها را تا حدي بلد بودند. اما براي تهيهكنندهها، اين مساله اتفاق نيفتاد. به همين دليل كسي كه تا ديروز كاست و سيدي پخش ميكرد، تهيهكننده شد. يعني پخشكنندهها توليدكننده شدند و اين وحشتناك بود. بعد همان اشخاص شروع كردند به نظر دادن روي كار ترانهسرا، خواننده و آهنگساز. در يك كلام بگويم، بخش اعظم نابساماني در كار موسيقي و ترانه داخل كشور به همان قضيه «سرمايه» و «تهيهكننده» برميگردد.
اين بحث را همين جا نگه داريم، به آن خواهيم پرداخت... اما دكتر شما كدام راه را براي ادامه مسيرتان انتخاب ميكنيد؟
يداللهي: اول اين نكته را بگويم كه به نظر من ترانهسرايي كه با آن طرف آب كار ميكنند، نبايد در داخل ممنوعالفعاليت شود. در حال حاضر تنها نكتهاي كه خوانندهها را به ادامه كار در داخل و امتناع از ساختن «نماهنگ» براي آن طرف، باز ميدارد، اجازه براي برگزاري كنسرت در داخل است. در غير اين صورت، كار در داخل، چندان جذابيتي برايشان ندارد. البته به جز خوانندههاي مطرح كه در هر دو جا، يعني داخل و خارج از كشور، كنسرت برگزار ميكند. در حال حاضر به جز اجازه براي اجرا در داخل كه ميتواند بازده مالي براي گروهي كه كار ميكنند، داشته باشد، كار با آن طرف جذابيت بيشتري دارد.
چرا جذابتر است؟
يداللهي: امكان معروفيت، شناخته شدن، شنيده شدن بيشتر كار و جذب مخاطب بيشتر به دليل كليپهايي است كه ساخته ميشود. برميگرديم به سوالي كه ابتدا پرسيديد و بحث به اينجا رسيد. همانطور كه گفتم نبايد كسي كه با آن طرف همكاري ميكند، در داخل ممنوعالفعاليت شود چون هنرمند بايد هنرش را ارايه كند. بعضي توان ارايه يك آلبوم را ندارند اما ميتوانند در حد ارايه يك يا دو كار چشمگير، كارشان شنيده و ديده شود و به اين ترتيب شناخته شوند.
گلرويي: من وقتي به زبان فارسي ترانه مينويسم حق دارم آن را به هر خواننده فارسيزباني در سراسر جهان واگذار كنم و فرد يا سازماني نباید من را به اين دليل ممنوعالفعاليت كند.
شايد دليل ممنوعالفعاليت شدن، مغايرت چارچوبهاي ما با آن طرف است؟
يداللهي: بله؛ اما ميشود چارچوبها را رعايت كرد. ترانهسرا ميتواند ابتدا در ترانه خودش و در مرحله بعد در انتخاب گروهي كه كار او را كليپ ميكنند، چارچوبهاي عرفي، اخلاقي و اجتماعي را رعايت كند. البته بحث من ارايه كار در شبكههای مختص موسيقي است نه سياسي. به نظرم اگر چارچوبهاي داخل كشور در كار ارايهشده به آن طرف هم مدنظر قرار گيرد چرا بايد آن فرد ممنوعالفعاليت شود؟
گلرويي: اصلا بعضي از كارهاي خود من كه در داخل مجوز گرفته خيلي تندتر ازكارهاي منتشرشده در خارج از كشور بوده، اما متاسفانه همانطور كه در آغاز گفتوگو گفتم متوليان، جهان را سياه و سفيد ميبينند .
با ممنوعالفعاليت كردن شايد ميخواهند مانع ارتباط آنها با هم شوند؟
يداللهي: نه، نميتوانند جلو اين ارتباط را بگيرند. ترانه و موسيقي محدودشدني نيست. تا چند سال قبل، يكي از معيارهاي ما در حوزه موسيقي پاپ، فعاليتهاي دستاندركاران آن طرف آب بود؛ اينكه ببينيم آنها چه كار ميكنند، اما حالا اينطور نيست. در حال حاضر كيفيت ترانههاي داخلي چه به لحاظ شعر و چه موسيقي و... در شرايط مطلوبي قرار دارد، به طوري كه اكثر كارهاي مطرح آن طرف، از ميان ترانههاي ترانهسراهاي داخلي انتخاب شدهاند. پس ترانهسراهاي داخلي «تعيينكننده» شدهاند. موسيقي و ترانه داخلي در حوزه پاپ، توانسته آن سوي آب را تحتتاثير قرار دهد. آيا اين اتفاق ناخوشايندي است؟ همين نشان ميدهد ترانه و موسيقي محدودشدني نيست.
شايد چون ترانه زبان حال مردم است. پس پويا و زنده است؛ مثل خود مردم؟
يداللهي: بله؛ پس به جاي ممنوع و محدود كردن، بايد ارتباط را «مديريت» كرد. اتفاقا بايد افرادي كه در چارچوبهاي قابلقبول با آن طرف فعاليت ميكنند، ممنوعالفعاليت نشوند تا «تاثيرگذار» باشند و تاثير مثبتشان مشخص شود. به اين ترتيب صدا و سيما هم وارد «رقابت» ميشود و اين به نفع ترانه و موسيقي ماست.
چه رقابتي؟
يداللهي: يك مثال ميزنم. ما اجازه نميدهيم خودرو خارجي وارد كشور شود، اما بعضي از خودروهاي داخلي كه كيفيت مطلوبي ندارند به چند برابر قيمت به مصرفكننده فروخته ميشود. اين حمايت از صنعت خودروسازي نيست؛ نوعي گرانفروشي است. زماني از اين صنعت حمايت كردهايم كه در صورت محدود كردن واردات خودرو، كيفيت خودروهاي داخلي را ارتقا دهيم تا خودرو داخلي بتواند در بازارهاي جهاني وارد رقابت شود. اما چرا اين مساله را مثال زدم؟ براي اينكه بگويم ما درباره صنعت خودروسازي ميتوانيم محدوديت ايجاد كنيم چون بايد خودروی خارجي از مرز و با ضوابطي وارد شده و براي تردد، پلاك شود. اما موسيقي و ترانه، از مرزهاي واقعي و مجازي به راحتي وارد شده و شنيده ميشود. بنابراين حتي اگر به ترانهسراها اجازه همكاري با خارج از كشور را ندهيم بسياري از آنها همكاريشان را به دليل آزادي عمل و بازدهي بيشتر نسبت به داخل ادامه ميدهند و در اين رقابت بعد از مدتي، جذابيت كارهاي داخلي از بين ميرود؛ كما اينكه رفته است.
خود شما چطور؟ ترجيح ميدهيد فعاليتتان را با كدام طرف ادامه دهيد؟
يداللهي: من كار با آن طرف را ترجيح نميدهم ولي مخالفتي هم با اين موضوع ندارم. به مسايلي پايبند هستم كه در هر شرايطي حتي اگر هيچ محدوديتي هم نباشد درباره بعضي مضامين، ترانه و شعر نميگويم و بعضي از اينها لزوما به اخطار محدوديتهاي موجود نيست؛ به خاطر اعتقادات و تعهدات شخصي خودم است. پس نيازي به مميزي هم ندارم.
شما خودسانسوري ميكنيد؟
يداللهي: نه؛ به تعهدات اخلاقي خودم پايبند هستم. اما اين نكته را نبايد ناديده گرفت و آن جذابيت كار با آن طرف آب است، جذابيتي كه براي خيليها ايجاد شده و به دنبال اين مساله، خودشان «قانون كپيرايت» را زير پا ميگذارند. قانوني كه به عدم اجراي آن معترض هستند.
چطور؟ بيشتر توضيح ميدهيد.
يداللهي: تعدادي از ترانهسراها در داخل با اسم مستعار فعاليت ميكنند چون ممنوعالفعاليت شدهاند و آن طرف آب با اسم واقعي فعاليت ميكنند. اينجا دو مساله اتفاق ميافتد. نخست اينكه فردي كه با اسم مستعار كار ميكند به دليل سياستهاي موجود مجبور شده حقوق معنوي كپيرايت را درباره خودش نقض كند. درثاني اين يعني بازار موسيقي و ترانه آن طرف آب برايش مهمتر است؛ چون آن طرف با اسم واقعي كار ميكند در صورتي كه ميداند در داخل ممنوعالفعاليت ميشود.
نميدانم درست ميگويم يا نه؛ نكته سوم را من مطرح ميكنم. ما تلاش ميكنيم به لحاظ شعر و موسيقي، جهاني شويم اما با شرايط موجود اين خواسته را نقض نميكنيم؟
گلرويي: طبيعي است كه نه؛ كلام بايد ترجمه شود چون اين مساله اتفاق نميافتد؛ پس كلام ما جهاني نميشود. ترانه ما هم جهاني نميشود مگر اينكه آثار ترانهسراها ترجمه شده يا در قالب كتاب چاپ و ترجمه شود.
نه؛ منظورم ناتواني كلام ما نيست. منظورم ايجاد محدوديت و در نتيجه كاهش يا قطع ارتباط مستمر با خارج از كشور است. اين محدوديتها مانع جهاني شدن ترانه و موسيقي ما نميشود؟
گلرويي: آن طرف آب هم خواننده يا ترانهسراي «جهاني» نداريم چه برسد به آنهايي كه در داخل كشور هستند. شايد در سخيفترين شكل ترانه بتوانيم يك نفر را مثال بزنيم. همان آقايي كه در ترانهاش گفته تيكه تيكه كردي دل منو... اين هم جهاني شدن موسيقي ما در خارج از كشور!
يداللهي: آن هم كاري نكرده است. از مجموعهاي از حروف كه آواهاي مشابه يا خاصي دارند، استفاده ميكنند. در واقع شنونده خارجي، «ترانه» را به مفهوم ترانهاي كه ما ميشنويم و درك ميكنيم، درك نميكند. اين خوانندهها، ترانههايي با كلمات و قافيه خاصي مثل ستاره، دوباره، اشاره، داره، آره يا كلماتي مانند «ديگه ديگه»، «تيكه تيكه»، «نه نه نه» و... را انتخاب و تكرار ميكنند. اما ترانهها ارزش شعري مفهومي ندارند. آواهاي ساده و تكرار شونده در گوش يك فرد خارجي تناسبي را القا ميكند و ممكن است قابل تكرار و زمزمه شود.
گلرويي: اگر ميگوييم «رباعيات خيام» جهاني شده است؛ ترجمه رباعيات او جهاني شده است پس تا براي ترانه هم اين اتفاق نيفتد، ترانه جهاني نميشود. علاوه بر اينكه درست ميگوييد، فضا براي جهاني شدن بايد فراهم شود.
يداللهي: اين را هم اضافه كنم كه ممكن است ترانه جهاني شود به شرطي كه ترانهسراي فارسي زبان به زبانهاي ديگري هم مسلط باشد و به همان زبان شعر يا ترانه بگويد يا قدري به زبان مبدأ و مقصد مسلط باشد كه ترانه يا شعر را به درستي ترجمه كند و ملودي مناسبي هم براي آن ساخته شود. مفاهيمي كه در شعر و ترانه فارسي هست، قابليت جهاني شدن را دارد.
گلرويي: اما زبان، مانع آن ميشود.
يداللهي: بله؛ چون فارسي، زبان فراگيري نيست اما اگر مفاهيم به زبان رايج و به درستي ترجمه شود، ترانه و شعر ما هم ميتواند جهاني شود. مفاهيم مشكلي ندارند، زبان ما فراگير نيست.
درباره اولويت كار صحبت ميكرديم كه بحث به اينجا رسيد...
گلرويي: من ترجيح ميدهم در داخل و خارج كشور با خوانندگاني كار كنم كه حس كنم كلام را ميفهمند و كمي به آن شبيهاند. اگر همين جا كسي باشد كه بتوانيم حرف همديگر را بفهميم، من با او همكاري ميكنم. من از خواننده بيشتر از صداي خوش، درك كلامي را كه ميخواند، انتظار دارم، چون به اين نتيجه رسيدهام كه اغلب خوانندهها يا آنچه ميخوانند را نميفهمند يا به آن هيچ ربطي ندارند. اين موضوع شامل خوانندگان بزرگ و اسم و رسمدار داخل و خارج كشور هم ميشود. همانطور كه گفتم، شرايط موسيقي در كل مناسب نيست و من الان حتي علاقهاي به همكاري مجدد با خوانندههايي كه با آنها كار كرده بودم، ندارم.
در واقع اولويتتان مكاني نيست؟
گلرويي: بله، اجرا به هر قيمتي برايم بيمعني است. ترجيح ميدهم سالي يك آلبوم با خواننده نزديك به خودم، منتشر كنم تا 10 آلبوم با خوانندگان دور از خود. به اين نتيجه رسيدم، چون وقتي به عقب برميگردم، بعد از 13-12سال كار نميتوانم به تعداد انگشتان دستانم آهنگ از اجراي ترانههايم را انتخاب كنم كه خودم دوست داشته باشم آن را بشنوم.
يعني واقعا يغما گلرويي پيشينه قابل قبولي از نظر خودش ندارد؟ فكر نكنم!
گلرويي: نه، واقعيت را گفتم. من به اغلب اجراهايي كه از كارهايم شده افتخار نميكنم اما به آنچه نوشتهام مفتخرم، شايد اين حس به اين دليل در من ايجاد شده كه غير از كيفيت صداي يك خواننده، منش و نگاهش به جهان و فهمش از ترانه هم برايم مهم است. تمام اينها را به كار سنجاق ميكنم. معتقدم خوانندهاي كه ميخواند، خوب هم ميخواند پس بايد منش و جهانبيني و باوري هم پشت اين صدا باشد. وقتي نيست، كارهاي اجرا شدهام توسط آن افراد را هم دوست ندارم.
شما چطور دكتر؛ درباره پيشينه كاريتان چه نظري داريد؟
يداللهي: من هم ممكن است با خيلي افراد همكاري كنم كه روحيهمان به هم نزديك نباشد؛ اما خود كار را مدنظر قرار ميدهم. از طرفي امكان دارد افراد ديگر هم به رفتار من نقد داشته باشند و روحيهشان با من همخواني نداشته باشد. من سعي ميكنم در حد توانم، خودم باشم، تظاهر نكنم و از افراد استفاده ابزاري نكنم. اصولا به صحبتهايي كه در شعر و ترانههايم ميگويم، اعتقاد دارم. اگر بخواهم با حساسيتي كه يغما به مسايل نگاه ميكند، نگاه كنم ممكن است خيلي از كارها برايم دلنشين نباشد اما سعي ميكنم هنر را از هنرمند جدا كنم و البته با افرادي كه به وضوح قدرنشناس، دروغگو، دورو پرمدعا هستند، كار نميكنم.
چند سوال قبلتر، آقاي گلرويي؛ درباره تاثير حضور سرمايهگذاران- تهيهكنندگان در نزول يا ارتقاي كار هنر و در بحث ما، موسيقي و ترانه صحبت كرديد. برگرديم به همان بحث. به نظر شما تهيهكننده چقدر ميتواند روي پيشرفت يا سد شدن كار موسيقي و ترانه تاثيرگذار باشد؟ اين طور برداشت كردم كه اگر تهيهكننده، فرد آگاه و سالمي باشد خروجي كار هم خوب است. و اگر نه...
گلرويي: وگرنه، اگر فقط به جيبشان فكر كنند و دغدغه موسيقي هم نداشته باشند، وضعيت بسيار نامطلوبي پيش ميآيد كه آمده.
حالا از هر دوي شما ميپرسم، ممكن است به اين دليل – حضور تهيهكنندگان نه چندان آگاه – و دلايلي كه دربارهاش صحبت كردم، خودتان براي كاري سرمايهگذاري كنيد؟
گلرويي: من به خاطر كاري كه دوست داشتم سرمايهگذاري كردهام؛ روي اولين آلبوم «رضا يزداني» ، با وجودي كه آن كارها را همچنان دوست دارم، الان حس ميكنم اشتباه كردم؛ نه به اين دليل كه بازگشت مالياش كم، يا زياد بود؛ چون از خودم ميپرسم براي كي و براي چي؟
اما يادم هست چند هفته قبل در يكي از جلسات خانه ترانه كه بحث اجرا و خوانندگي ترانهسراها مطرح شد، گفتيد اگر شرايط مهيا شود، هم سرمايهگذاري ميكنيد و هم ترانههايتان را ميخوانيد. حالا چرا ميگوييد اشتباه كردهايد؟
گلرويي: بله، گفتم. روي حرفم هم هستم. اما به نظرم سرمايهگذاري بايد تنها از روي حس نباشد. بايد براي كاري سرمايهگذاري كني كه بتواني 10سال بعد آن را هم ببيني و من نتوانستم.
يداللهي: من هم شايد... هم بخوانم و هم سرمايهگذاري كنم و شايد خوانندگي را تجربه ميكنم نه به دليل شهرت؛ بلكه چون دوست دارم. بعضي از كارهايم كه شايد حال و هواي خاصي هم دارند شنيده شوند. در خيلي از نقاط دنيا ترانهسرا، خواننده و آهنگساز يك نفر است.
يعني خوانندگي علم نيست؟
يداللهي: مسلما هست. شايد بايد اين طور توضيح ميدادم كه ترانهسراهايي كه به صورت حرفهاي ترانهسرا بوده و به خوانندگي هم مسلط هستند ميتوانند وارد اين عرصه شوند تا بعضي از ترانههايشان كه حال و هواي خاصي داشته و شايد هر خوانندهاي نتواند با آن ارتباط برقرار كند هم شنيده شود؛ ضمنا ترانهسرايي كه توان خوانندگي دارد، بهتر از بسياري از خوانندگان ديگر ميتواند حس ترانهاش را به مخاطب انتقال دهد. اشاره كردم در نقاط ديگر دنيا اين مساله اتفاق افتاده است.
در كشور ما چطور؛ چنين تجربهاي داريم؟
يداللهي: بله؛ هستند اين افراد.
گلرويي: اما اغلب كارهايشان متعلق به ژانر موسيقي مصرفي است و دوام ندارد.
يداللهي: شايد چون آنها ترانهسراي حرفهاي نيستند، خوانندههايي هستند كه ميتوانند ترانه هم بگويند. منظور من افرادي است كه در كار ترانه تخصص لازم را دارند و حالا ميخواهند بعضي از ترانههايشان به دليل فضاي خاصي كه دارد، اجرا شود.
ميرسيم به موسيقي و ترانه زيرزميني. ابتداي بحث اشاره كردم كه وقتي بعضي از ترانهسراها به هر دليل همكاريشان با صداوسيما كم يا متوقف ميشود، هر يك جذب بخشي ميشوند. درباره آلبوم و كار با آن طرف آب صحبت كرديم. نظرتان درباره موسيقي زيرزميني چيست؛ جايگاه بعدياي كه ترانهسرا ميتواند جذب آن شود.
گلرويي: با موسيقي زيرزميني موافق هستم؛ اما صرف زيرزميني بودن را دليل قوت يك كار نميدانم؛ چون فضاي موسيقي زيرزميني ما هم لبريزاز کار كمارزش مصرفي است.
چرا موافقيد؟
گلرويي: چون شرايطي كه براي ارزيابي موسيقي و ترانه در شرايط عادي وجود دارد، بهروز نيست. ديدگاه افرادي كه در شوراهاي ارزشيابي ترانه قرار دارند، پيشرفت نكرده است. كساني ترانهها را مجاز يا غيرمجاز اعلام ميكنند كه خود در عمرشان حتي يك ترانه ننوشتهاند. اگر كمي زبان ترانه يا شعر محاورهاي باشد، برخی از اين افراد نميتوانند از روي متن، شعر يا ترانه را بخوانند. خاستگاه شعريشان در چند دوره قبل مانده است. ترانه در ذهنشان از «به رهي ديدم برگ خزان» جلوتر نيامده. از طرفي چرا در كل بايد عدهاي كار افراد ديگر را ارزيابي كنند؟ جالب است كه درباره موسيقي زيرزميني هم سياست چندگانهاي داريم.
چطور؟
گلرويي: گروههايي كه كارهاي سخيف و سبك ارايه ميكنند، به راحتي فعاليت ميكنند و با آنها برخورد نميشود اما اگر آثار اجتماعي و پيشرو حتي به شكل زيرزميني منتشر شوند، با آنها برخورد ميشود.
پس زيرزمينيها هم ارزيابي ميشوند اما به شكلي ديگر؟
گلرويي: بله، جالب اينكه خيلي از چهرههاي مجاز حال حاضر موسيقي، قبلا زيرزميني بودند. علت حمايت من هم فقط بحث مجوز يا عملكرد يك گروه خاص نيست. اول بحث هم گفتم از ابتدا تا انتهاي كار با مشكل مواجه هستيم؛ كل اين چرخه معيوب است. از شوراهاي ارزيابي تا تهيهكنندههاي لالهزاري.
و به دليل اين مشكلات ترجيح ميدهيد آثارتان را وارد اين چرخه نكنيد؟
گلرويي: بله، اجازه نميدهم بعد نزديك به يك دهه و نيم و به وجود آوردن كارنامهاي قابل دفاع و گرفتن گواهينامه ترانهسرايي از مخاطب همچنان اشخاصي بدون تخصص در ترانه روي كارهايم نظر بدهند. اين مساله مختص حالا نيست. قبل از انقلاب هم شورا وجود داشت. من با همانها هم مشكل داشتم. چون معتقدم كسي حق قضاوت درباره آثار ديگران را ندارد. كار اجرا و منتشر ميشود يا خوب است و مخاطب پيدا ميكند و ماندگار ميشود يا بد است و از گردونه خارج ميشود.
شما چه نظري داريد دكتر؟ درباره ارزيابي و عملكرد شورا؟
يداللهي: خيلي از اعضاي شورا شعر را ميشناسند؛ حتي بعضي از آنها موافق اين شكل ارزيابي نيستند اما مساله اين است كه يك نفر يا يك مرجع تصميمگيرنده نيست. چند نفر و چند مرجع به صورت موازي تصميم ميگيرند.
گلرويي: من متوجه نميشوم اگر كسي موافق نوعي از ارزشيابي نباشد، چطور حاضر ميشود در شورايي مشغول به كار شود.
يداللهي: اما منظور من اين است كه فقط شورا يا فرد خاصي به تنهايي تصميمگيرنده نيست و نهادهاي مختلف، موازي با هم تصميم ميگيرند.
از چه نظر؟ چطور؟
يداللهي: ما سالهاي سال در تاريخ موسيقيمان، از هر نوع شعري داشتهايم اما چه اشعاري ماندگار شدهاند؟ شعرها و ترانههايي ماندگار ميشوند كه در چارچوبهاي عرفي و اخلاقي جامعه باشند. در واقع مردم و هنرمندان با هم به تعادل ميرسند. در همه اين قرنها در تاريخ ادبيات و موسيقي هميشه مميزي وجود داشته است؟ سعدي هم اشعار خاصي دارد اما سعدي را به هزلياتش ميشناسند يا به غزليات، گلستان و بوستان؟
حالا هم مساله همين است. وقتي آثاري در حال توليد است كه نه غيراخلاقي هستند و نه تهديدي از هر نظر به حساب ميآيند، چرا بايد با مشكل مواجه شوند؟
يعني معتقديد همه انواع موسيقيهاي زيرزميني بيمحتوا هستند.
گلرويي: در موسيقي زيرزميني هم با شمار زيادي از آثار فاقد ارزش روبهرو هستيم اما در كنار اين آثار سخيف آثار درخشاني هم وجود دارند كه هرگز معادلهايشان را در بين آثاري كه با مجوز منتشر شدهاند، سراغ نداريم. يعني صرف زيرزميني بودن دليل بر پيشرو بودن آن اثر نيست.
اگر مميزي را بردارند، فضا تعديل ميشود؟
يداللهي: ممكن است مدتي موجي ناشي از برداشته شدن محدوديتها به وجود بيايد، ولي پس از چندي به يك تعادل جديد خواهيم رسيد. تفكرات ما «تك بعدي» است و به سرعت با آمدن واژهاي در ترانه احساس خطر ميكنيم. همه چيز را يا زمينه انحراف اختلافي ميبينيم يا سياسي يا انتقادي تند. كشور ما هم مانند همه ممالك دنيا اشكالاتي دارد. اين اشكالات چطور بايد بيان شوند؟
و وقتي انتقاد با زبان هنر بيان نشود، چه اتفاقي ميافتد؟
يداللهي: ژانري از ترانه يا هنر اصطلاحا «انتقادي» هم نداريم و اين تبعاتي دارد. هنر لطيفترين و كمعارضهترين نوع انتقاد و اعتراض است. هنر ميتواند آينهای مقابل جامعه بگذارد تا ما و مسوولان بيشتر و بهتر شرايط را ببينيم.
گلرويي: بايد بگذاريم انتقادها بيان شوند. با خط زدن ترانهها به جامعهاي سالم و عادلانه نميرسيم.
مسالهاي درباره ترانههاي زيرزميني ذهنم را مشغول كرده است، فكر نميكنيد ترانههاي زيرزميني ـ نوع سخيفش ـ توانسته ذايقه موسيقايي مردم را خراب كند؟ و بعد برسيم به اينكه... .
گلرويي: نه، صبر كنيد. مگر ترانههايي كه به صورت مجاز توليد ميشوند به ذايقه مخاطب آسيب نميزنند؟ مگر همه آنها خوب هستند؟ من در بين آهنگهايي كه با مجوز منتشر شدهاند، آثاري را سراغ دارم كه سخيفتر و مخربتر از آثار توليد شده در لسآنجلس هستند.
نه؛ مسلما همهشان خوب نيستند. دقيقا ميخواستم به اين نكته برسم. چه عاملي باعث تغيير ذايقه موسيقايي مردم ما شده است؟ با نظرم موافقيد كه سليقهشان نزول كرده است؟
گلرويي: يك مقطع را نميتوان عموميت داد. مردم در بين آثار مجاز كمتر اثري متفاوت ميشنوند و نميشود به كم سليقگي متهمشان كرد.
مقطعي بررسي نميكنم. چه اتفاقي ميافتد كه بعضي از آلبومها يا تركهاي زيرزميني وارد بازار ميشوند و دقيقا ضعيفترين ترك بارها دانلود ميشود؟ اين نشانه آسيب ذايقه مخاطب نيست؟
گلرويي: بايد نگاهمان را تفكيك كنيم. يك بخش موسيقي مصرفي است. اين نوع موسيقي همه جاي دنيا هم هست و به دليل سادگياش مخاطب بيشتر هم دارد. اين بين كارهاي فردي يا گروهي موسيقيهاي خارجي هم ديده ميشود. كسي هم با وجود آن مخالف نيست اما سوال من اين است كه چرا به آثار مترقي مجال ارايه داده نميشود؟
يعني چون موسيقي متفكر، مجال حضور پيدا نكرده، نوع مصرفي جايگزين آن شده است؟
گلرويي: نه؛ هيچ نوع موسيقياي جاي ديگري را نميگيرد. موسيقي مصرفي نميتواند جاي موسيقي نوين را بگيرد اما با غيبت موسيقي پيشرو در سبد فرهنگي خانوادهها، بسياري سراغ نوع مصرفي آن ميروند. يعني تو گرسنهاي، وقتي كبابي در كار نباشد، براي نمردن از گرسنگي، با نان بيات هم، خودت را سير ميكني.
يداللهي: موسيقي متفكر هم نميتواند جاي موسيقي مصرفي را بگيرد.
گلرويي: دقيقا؛ هر كدام مخاطب خاص خودشان را دارند. الان علت اينكه ميگوييد به نظر ميرسد موسيقي مصرفي بيشتر طرفدار دارد؛ دليلش عدم توليد آثار متفکر است. موسيقي مصرفي با استفاده از فضاي خالي موسيقي متفكر رواج بيشتري پيدا كرده است. در واقع تعادل توليد آثار به هم خورده است.
يداللهي: موسيقي مصرفي هم در ژانر خودش ميتواند تاثيرگذار باشد و بايد هم حضور داشته باشد اما از اين طرف بايد موسيقي متفکر و نوين هم مجال حضور پيدا كند. در واقع نوعي از موسيقي و ترانه با لايههاي عميقتر فكري مردم ارتباط دارد و نوعي ديگر جوابگوي نيازهاي سطحيتر است و هر دو بايد باشند اما تعادل نبايد به هم بخورد. وقتي نوعي از موسيقي و ترانه نباشد، نه اينكه نيازي به توليد آن نيست يا توليد نميشود يا مخاطب ندارد؛ بلكه به اين معني است كه امکانش نیست.
كم يا بيكار شدن ترانهسراهاي مطرح داخلي چه اثري روي روند رشد موسيقي و ترانه كشور گذاشته و ميگذارد؟
گلرويي: اثري ندارد؛ چون هيچكس نميتواند ادعا كند اگر الان منِ نوعي به دلايلي در عرصه نباشم، روي روند موسيقي و ترانه اثرگذار است. فرد تعيينكننده نيست. سيل جوشان ترانه نوين با ممنوعالفعاليت شدن من و صدها مثل من از جريان باز نميماند. خوشبختانه چيزي كه امروز زياد داريم، ترانهسراست.
يداللهي: در حال حاضر تعداد ترانهسراهاي خوب و قوياي كه وارد عرصه شدهاند، خيلي زيادتر از قبل شده است و در نسلهاي بعدي تعداد آنها بيشتر نيز خواهد شد. كما اينكه اول بحث هم گفتم، ترانهسراهاي داخل كشور روي موسيقي آن طرف تاثيرگذار شدهاند. به همين دليل ممنوعالفعاليت شدن عدهاي نميتواند در درازمدت اثرگذار باشد؛ چون مردم زنده هستند و زبان فارسي زنده است، شعر و ترانه هم زنده خواهد بود و پيشرفت خواهد كرد و قطعا ايجاد محدوديت در بلندمدت بينتيجه است كما اينكه تاكنون هم بينتيجه بوده.
بله، حضورشان را در خانه ترانه ميبينيم؛ اما بالاخره بعضي افراد تعيينكننده هستند، نميتوان منكر شد؟
گلرويي: بله، تا حدي. اما اگر در كل نگاه كنيم، تعداد افراد تاثيرگذار به حدي هست كه بيكار شدن عدهاي تاثير خاصي روي روند رشد ترانه و موسيقي داشته باشد. در ضمن با ممنوعالفعاليتي، ترانهسرا از نوشتن باز نميماند و سير توليد ادامه دارد. شايد مجال اجرايش نباشد اما همين ترانهها هم روزي اجرا خواهند شد. ممنوعالفعاليت شدن ديگر مفهومش را از دست داده است. فضاي مجازي، ارتباطات اينترنتي و هزار و يك راه ارتباطي ديگر وجود دارد كه ميتوان از آن طريق ترانه را به گوش ديگران رساند. اصلا ممنوعالفعاليت شدن ديگر يك سياست تنبيهي نيست.
يداللهي: اصلا سياست تشويقي و تنبيهي ما متعادل نيست. اگر فردي در چارچوب فعاليت كرد و سطح ترانه را ارتقا داد، نه تشويق ميشود و نه حمايت. اصلا ما يك جشنواره ويژه ترانه داريم؟ كدام مرجع ذيربط آمد و مثلا براي حمايت از خانه ترانه پيشقدم شد، در حالي كه برخي از مراجع بيربط آمدند و حمايت كردند. پس تنبيه چيست وقتي تشويقي وجود ندارد. ارشاد تعريفش اين است كه اگر فردي به نظر خودشان از محدوده خارج شد، مورد تنبيه قرار ميگيرد، ممنوعالفعاليت ميشود و اگر فعاليت مثبتي انجام داد، اتفاق خاصي نميافتد! قانون مدوني در اينباره نداريم.
اين قبول كه ممنوعالفعاليت شدن مفهوم ندارد، اما به لحاظ اقتصادي، براي بعضي مساله تاثيرگذاري است.
گلرويي: من اگر قرار بود به ماجراي مالي (كه خيلي هم آزاردهنده است) فكر كنم، ميتوانستم مثل خيلي از ترانهسرايان مثلا ممنوعالكار، دكان باز كنم؛ يعني با رفتن در جلد مليجك، دل هر دو طرف را به دست بياورم. هم، ترانههاي صدا و سيماپسند بنويسم و هم با خوانندگان خارج از كشور كار كنم. ميتوانستم اسم جعلي براي خودم انتخاب كنم. اما حس ميكنم آنوقت به شعور خودم و مخاطبم توهين شده و زير اين بار نميروم. در كل هم ترانهسرا مدتي براي مخاطب داخلي «ممنوعالويترين» ميشود اما در فضاهاي ديگر حضور دارد.
يداللهي: حتي اگر كسي در مقطعي نتواند كارش را ارايه كند؛ به هر حال اگر هم باعث مشكلات اقتصادي براي ترانهسرا بشود، او را بيشتر به سمت كار با خارج يا همكاري با گروههاي زيرزميني سوق ميدهد و در واقع خودشان با دست خودشان، ترانهسراها را تحويل آن طرف آب يا زيرزمين ميدهند.
و در دوره ركود چه بايد بكنند؟
گلرويي: به نظر من سعي كنند به هر نحوي «زنده» بمانند!
منبع:روزنامه شرق
نظرات شما عزیزان: